یک سال در یک نگاه

 20 شهریور 1391 در بیمارستان مصطفی خمینی توسط خانم دکترصفا ساعت 8:30 صبح به دنیا اومدی

3کیلو 150گرم وزنت بود و 50 سانت قد داشتی.

وقتی از تو شکمم درت اوردن و گذاشتن تو تخت مخصوص چشات باز بود و داشتی دستت را میخوردی.دخترم اون لحظه منم متولد شدم.

وقتی آوردنت تو اتاق و گذاشتنت تو بغلم انچنان بغضم ترکید و های وهای گریه کردم که عمه فرزانه و صفیه هم گریشون دراومد.کوچولوی من مادرشدن بد دردیه....

 از همون اولش شکمو بودی و آویزون ممه ی مامان

یه موجود گرد و کوچولو عین گوجه فرنگی قرمز و خوشمزه

موش کوچولوی من 6 ماهت بود که شب عید با خاله فاطمه رفتیم مشهد

فروردین اولین دندونات نیش زد

9 ماهت شد که مثل عروسک چهاردست و پا راه رفتی و با هر اهنگی خودت را تکون میدادی(رقاص کوچولوی من) 

10 ماهگی ماما گفتی

اواخر 10 ماهگی از مبل و در و دیوار گرفتی و بلند شدی -صندوق اسباب بازیات را میزاشتی زیر پات و از مبل میرفتی بالا

الان هم که 11 ماه و 24 روزت است چند قدمی مستقل راه میای انقدر از این راه رفتن خوشحالی و ذوق میکنی که تلپ میخوری زمین

خانم کوچولو اینارو تند تند نوشتم. یک هفته دیگه یک سالت تموم میشه . از اون زمان روزانه برات مینویسم و خاطرات این یک سال را هرجا شد برات مینویسم.

دارم عکسای این یک سال را هم به تاریخ درست میکنم هم زمان که برات پست میزارم عکسهای مربوط به سال قبل همون تاریخ را هم برات میزارم.

دوست دارم یه عالمه...